جدول جو
جدول جو

معنی قلعه قاره - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه قاره
(رَ)
قلعه ای است نزدیکی اومه از بلاد سودان. (ریحانه الادب ج 3 ص 256)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ)
قلعه ای است به دومه الجندل. (از منتهی الارب) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء) (از معجم البلدان). مارد و ابلق دوحصنند. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابلق الفرد شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / عِ)
جای قلعه:
خبر کرد کامشب ز نیروی شاه
خرابی درآمد بدین قلعه گاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ گُ زَ دَ رَ / رِ)
دهی است از دهستان بتوند بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 66هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 20هزارگزی شوسۀ مسجد سلیمان به اهواز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 80 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از بخش نجف آباد شهرستان اصفهان، واقع در 6 هزارگزی خاور نجف آباد متصل بشوسۀ اصفهان به نجف آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 1003 تن است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، بادام، حبوبات، انگور، سیب زمینی، هندوانه، پسته، هلو، زردآلو، گوجه و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است، دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(پُ فُ)
قلعه دارنده. قلعه بان. دژبان:
قلعه داران خزینه ها بردند
قلعه را با کلید بسپردند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ دَ رِ)
ده مرکزی بخش از شهرستان ایلام، واقع در 5 هزارگزی جنوب مرکز شهرستان ایلام. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 320 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
قلعه ای است به مدینه، و ابن سکیت گویداکنون خانه جعفر بن یحیی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سِ)
قلعه ای است از توابع طلیطله در اندلس. (معجم البلدان ج 7 ص 11)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری دزفول و 10هزارگزی جنوب باختری شوسۀ شوشتر به دزفول. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات، برنج، کنجد و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ عشایر بختیاری می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج. سکنۀآن 50 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ تُلْ بَ)
قلعۀ تاشقداله قلعه ای است بر کوهی که معدن آهن و جیوه است در افریقا. (نخبه الدهر دمشقی ص 236)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ)
این قلعه بین فیروزآباد و خواجه واقع و آبش از چشمه است. (جغرافیای غرب ایران ص 130)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سِ گُمْ بَ)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 7500گزی جنوب باختری سردشت و 7هزارگزی جنوب راه ارابه رو بیوران به سردشت. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و جنگلی و معتدل سالم است و سکنۀ آن 108 تن است. آب آن از رود خانه سردشت و محصول آن غلات، توتون، مازوج، کتیرا و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
این قلعه در بالای کوهی است عظیم در چهار فرسنگی فیروزآباد منسوب به مسعودیان که طایفه ای بودند در زمان فضلویان. (جغرافیای غرب ایران ص 130). این قلعه آبی سرد دارد و در آن غله بسیار توان نهاد و به جنگ نتوان ستد. (نزهه القلوب ص 134)
لغت نامه دهخدا
قلعه، این اسم به دو شهر اطلاق شده است یکی در بلاد ادوم که بنا بقول ارمیای نبی خراب گردید لکن آن شهری که فعلاً به بصره مسمی میباشد تخمیناً به دو میلی جنوب شرقی بحیرهالموت است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بنا بگفتۀ یاقوت نام شهری است نزدیک سمیساط میان حلب و حدود روم و آن قلعه ای است مستحکم که شامل روستای بزرگی است و در زمان یاقوت مجیرالدین ابوسلیمان داود بن الملک الناصر یوسف بن ایوب حاکم آن دیار بوده است و آن را به برادر خود الملک الظاهر اقطاع نموده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 48 هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز و کنار راه مالرو درماهی بالابه گشان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 449 تن است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، لبنیات، چغندر، پنبه، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
قلعه ای است که در استحکام به قلعه پرگ نمیرسد و دارای هوایی گرم است. (فارسنامۀ ابن بلخی چ کمبریج ص 159)
لغت نامه دهخدا
(زَءْ رَ)
کوره ای است بصعید. (تاج العروس). قلعه ای است بصعید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قلعه ای است به یمن. (شرح قاموس) (منتهی الارب). حصاری است در یمن از حصارهای ابین. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ قُ)
دهی است از دهستان کوهساران بخش مینودشت شهرستان گرگان، واقع در 2100گزی جنوب خاوری مینودشت. موقع جغرافیایی آن کوهستانی وهوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 750 تن است. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، لبنیات، ابریشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و چادرشب است. دبستان و زیارتگاهی دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج، واقع در 26هزارگزی جنوب خاوری پاوه و 2 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو شهر کرمانشاه به پاوه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 162 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، توتون و توت و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلعه دار
تصویر قلعه دار
کلاتدار محافظ قلعه دژبان کوتوال. یا قلعه دار سپهر. آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
محافظت قلعه کوتوالی حکومت قلعه: سمک عیار ناک را گفت: چه گویی ک قلعه داری توانی کردن ک
فرهنگ لغت هوشیار